بعد ها پسر كوچك از پدرش پرسید : چرا مادر بی دلیل گریه می كند ؟

پدرش تنها توانست به او بگوید : تمام زن ها برای هیچ چیز گریه می كنند .

سال ها گذشت . پسر كوچك بزرگ شد و به یك مرد تبدیل شد . اما هنوز نمی دانست كه چرا زن ها بی دلیل گریه می كنند . بالاخره سوالش را برای خداوند مطرح كرد و مطمئن بود كه خداوند جوابش را می داند .

او از خدا پرسید : چرا زن ها به آسانی گریه می كنند ؟

خدا گفت : زمانی كه زن را خلق كردم و می خواستم كه او موجود به خصوصی باشد . بنابر این شانه های او را آنقدر قوی آفریدم تا بار همه دنیا را به دوش بكشد و همچنین شانه هایش آنقدر نرم باشد كه بتواند به بقیه آرامش بدهد .

من به او یك نیروی درونی قوی دادم تا تحمل زایمان بچه هایش را داشته باشد و وقتی آن ها بزرگ شدند توانایی تحمل بی اعتنایی هایشان را هم داشته باشند .

به او توانایی دادم كه در جایی كه همه از جلو رفتن ناامید شده اند او تسلیم نشود و همچنان پیش برود . به او توانایی نگهداری از خانواده اش را دادم حتی زمانی كه مریض یا پیر شده باشد بدون آن كه شكایتی بكند .

به او عشقی دادم كه در هر شرایطی بچه هایش را عاشقانه دوست داشته باشد حتی اگر آن ها به او آسیبی برسانند .

به او توانایی دادم كه شوهرش را دوست داشته باشد و از تقصیرات او بگذرد و همیشه تلاش كند تا جایی در قلب او داشته باشد . به او این شعور را دادم كه درك كند یك شوهر خوب هرگز به همسرش آسیب نمی رساند اما گاهی اوقات توانایی های او را آزمایش می كند . و به او این تو.انایی را دادم كه تمام این مشكلات را حل كرده و با وفاداری كامل كنار شوهرش باقی بماند .

و در آخر به او اشك هایی دادم كه بریزد . این اشك ها فقط مال اوست و تنها برای استفاده اوست در هر زمانی كه به آن نیاز داشته باشد . او به هیچ دلیلی نیاز ندارد تا توضیح دهد چرا اشك می ریزد .

خداوند گفت : می بینی پسرم زیبایی یك زن در لباس هایی كه می پوشد نیست . در ظاهر او نیست . در شیوه آرایش موهایش نیست . بلكه زیبایی یك زن در چشمانش نهفته است . زیرا چشمای او دریچه روح اوست و قلبش و جایی كه عشق او به دیگران در آن قرار دارد ........